بعد از يه تلنگر بزرگ دست گذاشتم رو زانوهام كه بلند بشم واسه چندمين بار برم سمت آرزوهام...
آره همه چي آماده شد!!!
بعدش كاغذ و خودكار آوردم كه همه چي رو بنويسم بزارم جلو چشمم كه حسابي حواسم باشه بهشون كه يه لحظه هم غافل نشم!!
ميدوني بعدش چي شد؟
آره!
سرمو گذاشتم رو بالشت و پتو رو تا تَه بالا كشيدم ولي خب وسطش به خودم گفتم الان خستم يكم كه بخوابم پا ميشم واسه رسيدن به آرزوهام يه برنامه ي حسابي ميريزم!!!
+يه عمره خوابم ...فقط گهگاهي خيلي جوگير از خواب ميپرم و جاي بالشتمو عوض ميكنم!!!!!!!!!!
بیست و هفتمیش...برچسب : نویسنده : 17mars بازدید : 88